وبلاگ :
گـــــوش ماهـــي و صـــداي دريــــا( با خود گفتن )
يادداشت :
؟
نظرات :
1
خصوصي ،
6
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
مهران
بچه كه بودم تو دبستان مبصر يه ور تخته مينوشت خوبها ....يه طرفشم بد ها .... اسم من هميشه تو خوبهابود...يه خورده مارمولك اب زير كاه بودم ... من عاشق صداي فرهادم ... اينجا كه ميام ياد اتاق مادر بزرگم ميفتم .... بوي خوبي ميداد .... دلم غصه دار ميشه اما دوست دارم اينجارو ...ميدوني ...احساس ميكنم اينجارو ميشناسم ...تو رو ميشناسم ... احساس غربت نميكنم ...
پاسخ
سلام بچه كه بودم مبصر بودم .(زبونك )داداش خدا كنه خدا اسممونو تو خوبها بنويسه مگه نه ؟راستي مامان اونوقتا مي گفت من مار زير شومم يه چيزي تو مايه هاي مار مولكه .....راستي راستي منم .