چیز هایی که اصلا مهم نیست و چیز های که اصالتن مهم است
دستم سوز میده از بس این فابر و ریکا پوستمو می خورن از بس من بهشون اهمیت نمی دم حداقل دستکش کنم دستم و ظرف و لباس بشورم
مامان با بد اخلاقی نصیحتم کرد دلم شکست فکر کردم خیلی تنهام گریدم
اشکیدم
می خواستم منم مثل بقیه دهن باز کنم به زمین و زمون بدو بیراه بگم می خواستم بگم که منم فحش بلدم
می خواستم بگم من
غرور مامان رو از دل دوست داشتن واز چشم خار دیدنشو نمی پسندم هم برای خوش هم برای خودمو بقیه
می خواستم بگم آدم به گرگ اعتماد کنه ولی به گرگ نه
اما مامان دلش برام سوخت
خدایا به من آرامش رو باز گردان
خدایاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
|