ماه محرم که می شد شبا دسته های عزاداری از همه جای شهر میومدن شامزه کل شهر جمع می شد نماز جمعه حالا خونه ننه کجاست کوچه شامزه
شب که می شد ننه یه موکت بر می داشت مارو می برد کنار منوچر موکت و پهن می کردیم می نشتیم
چه کیفی داشت لب جو بشینی پاهاتو هی تکون بدی .
|