به نام خالق کراک به نام خالق عقل، اختیار ،
جناب آقای رئیس مشهود شد آرامشش منو آروم می کرد کلی ذوقیدم و آرامشیدم
اینجانب تازه فهمیدم گیر آوردن یه تیکه نون خشک و خالی چه دردسری داره
صب هشت تا دوازده عصر پنج تا هفت برا 100هزار تومن حالا خیلی های دیگه برا نصف این پول چه بد بختی ها وزجر هایی که نمی کشن
صبونه نون و پنیر و خیار دو الی سه لقمه ناهار نون و پنیر چند لقمه شام ماست خیار
حالا اگه پس کله ات درد اومد اگه از دندونات خون اومد اگه اگه حین راه رفتن در جا زدی اگه سوده تپل مپل بهت بگه گمونم هم سنیم نه؟ وتو شاخت بزنه بیرون دنبال دلیل نگرد
به جای شاخ زدن بیرون بهتر یه عرضه ای نشون بدی به فکر خودت باشی
بحمدالله والمنه دیروز کمی از خودمون شیرین زبانی بروز دادیم و دل مامان رو دوباره (کم کم) به دست آوردیم
خوشحالش کردیم به حرف اومد وگفت ناسلامتی به یکی می گن مگه مادری و ما هم کلی ذوقیدیم و در دلمان اشکیدیم
خدا را شکرامانتی به صاحبش رسید البته اگه داداش نفهمه بی اجازه رفتم سراغ کمدش
نمی دونم سرانجام اون دختر افغانی که تو راه برگشت دیدم چی می شه دستش پف کرده ورم کرده (اونقدر دستش پف داشت که شبیه دست مرد ها شده بود )
اونورتر یه دختر همسنش داشت گریه می کرد واز مامانش احتمالا تقاضای اسباب بازی
با اینکه سه روز بیشتر از کارمان نگذشته اما همچنان یکی از مشغله های بزرگ فکریمان این است که با اولین حقوقمان چه کنیم هر لحظه برای آن صد تومن بیچاره نقشه جدید می کشیم
ترس نوشت:نکنه بشه قضیه آ گجیشکک با یه قرونیش
|
به گمانم چیز زیادی میل کرده ام
صب بری سر کار بدون صبونه
روز اول و سال نکو و بهار و خزون
اسم همکارم سوده است مثل خودم خوشگله
چقدر برام توضیح داد، تعریف کرد، منم بااینکه از ضعف داشتم کم می آوردم، اما همچنان لبخند از روی لبم پاک نمی شد خدا می دونه چطور چشامو باز گذاشته بودم که یعنی حالا منم شادمو قبراق
تو همین یه روز یه چیزلیی فهمیدم که اعصابمو ریخت به هم
و نتیجش یه چنتا دری وری به یکی از آشنایان بود (البته تو دلم )
اما نباید جا بزنم همین اول کاری ساعت پنج دوباره باید برم
هنوز خیلی از کارام مونده
اما بدبختی اینه که نمی خوام به هیچ کدومشون برسم
خدایا نجاتم بده از سر در گمی
|
چیز هایی که اصلا مهم نیست و چیز های که اصالتن مهم است
دستم سوز میده از بس این فابر و ریکا پوستمو می خورن از بس من بهشون اهمیت نمی دم حداقل دستکش کنم دستم و ظرف و لباس بشورم
مامان با بد اخلاقی نصیحتم کرد دلم شکست فکر کردم خیلی تنهام گریدم
اشکیدم
می خواستم منم مثل بقیه دهن باز کنم به زمین و زمون بدو بیراه بگم می خواستم بگم که منم فحش بلدم
می خواستم بگم من
غرور مامان رو از دل دوست داشتن واز چشم خار دیدنشو نمی پسندم هم برای خوش هم برای خودمو بقیه
می خواستم بگم آدم به گرگ اعتماد کنه ولی به گرگ نه
اما مامان دلش برام سوخت
خدایا به من آرامش رو باز گردان
خدایاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
|